چرا در این چمن آن سرو من نیست
چرا آن سرو دیگر در چمن نیست.
خدا را بلبل دستانسرا کو؟
در این گلشن به جز زاغ و زغن نیست.
به هر سالم ز لاله نو شود داغ
که یادی مانده و یاری کهن نیست.
جهانم بی تو ای گمگشته فرزند
به جز چاه غم و بیت حزن نیست.
بروی چشم من جای تو خالی است
چرا جانا ترا یاد از وطن نیست.
ترا هرجا که هستی وقت خوش باد
مرا قسمت به جز رنج و محن نیست.
خدا را دیگر ابنای زمان را
چرا با یکدیگر جز سوءظن نیست.
چرا من انس می گیرم به مردم
کسی در فکر من زین مرد و زن نیست.
چرا باشم هوادار حریفی
که او را جز هوای خویشتن نیست.
بپر ای روح علوی سوی بالا
که این زندان پستی جای من نیست.
سلیمانی نگین آفرینش
به جز در دست مشتی اهرمن نیست.
بهل دنیا که گر بایست مردن
چه غم گر خود به تن ما را کفن نیست.
که این جان کندن دنیاپرستان
هم آهنگ کلنگ گورکن نیست.
به دنبال من آیی اشگریزان
به هنگامی که روحم در بدن نیست.
مگس غوغا کند در شکّرستان
که دیگر طوطی شکّرشکن نیست.
چو پروانه بسوزم شهریارا
که بی شمعم فروغ انجمن نیست.
کلیپ مرتبط:
www.miyanali.com/zekri/clip/13
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0