برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست …
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
در دستور زبان عرفان ، فعل اینگونه صرف می شود :
من نیستم ، تو نیستی ، او همیشه هست !
وقتی عبارت “خدا را به یاد داشته باش” را می خوانم در ذهنم و در قلبم گزینه “همیشه” را برایش تیک می کنم !
شیخ رجبعلی خیاط :
چشمت به نامحرم می افتد
اگر خوشت نیاید که مریضی
اما اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو :
یا خیر حبیب و محبوب …
یعنی : خدایا من تو را میخواهم ، اینها چیه ؟ اینها دوست داشتنی نیستند …
خدایا
با تو که باشم تمام دورها نزدیکند و ناممکن ها ممکن !
گاهی در شتاب زندگی گوشه ای بایست و بگو : خدایا می دانم که هستی …
نگران فردایت نباش ، خدای دیروز و امروزت، فردا هم است …
یک روز دیگه و صبح زیبا رسید ؛ خدایا شکرت که نمی گذاری بترسم از شروع دوباره !
عبادت بعضی از ماها مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند و فرار می کنند !
و بدان کلید گنجها ، سعادت و خوشبختی در همت تو و توکل به خداست !
پروردگارا
یاری ام ده تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم و بدون اینکه بدردم بخورند ،
همدل و همدردشان باشم زیرا در سودای هر انسانی “روح تو” خانه گزیده است !
خدایا وقتی تو پشتمی مهم نیست کیا جلوم هستن …
عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه ؛ پرستیدن تجارت نیست !
دل خوشِ عشق شما نیستم ای اهل زمین !
به خدا معشوقه ی من آن بالایی ست …
همه ی ترسها ، دلهره ها ، دلتنی ها ، تنهایی ها و همه دردارو خط می زنم با یه واژه !
“خـــــــــــــــــــدا”
همه درها اگه بسته س ، رو به آسمون دعا کن
اونجا که پنجره بازه تو فقط خدا خدا کن
خدای خوب من ، زندگی به سختی اش می ارزد اگر تو در انتهای هر قصه ایستاده باشی …
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت در دل آتش میسر است
من هیچم و تو در تمامِ هیچِ من همه ای !
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمانها
به روی ما همیشه باز باشد
باز هم صبح شد ، پروردگارا :
از اینکه یکبار دیگر مرا لایق حیات دانستی سپاسگزارم
از اینکه فرصت یک شروع مجدد را به من عطا کردی متشکرم
از تو میخواهم به من درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروز را تکرار نکنم
فرصتهایی که در اختیارم قرار میدهی از دست ندهم و از یاد نبرم
که شاید فقط برای امروز بتوانم دوستانم و یارانم را دوست بدارم !
خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم …
بارانی بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !
یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند ،
در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه : ای خدای من !
راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست !!!
ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند :
چنان لطف او شامل هر تن است
که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته
که گویا به غیری نپرداخته
خدایا
در ۲راهی زندگی ام تابلوی راهت را محکم قرار بده ، نکند که با نسیمی راهم را کج کنم !
خدایا
گوش کن به التماسهای من
شرمسارم که با حال مستی به سوی تو کرده ام دست نیاز دراز
مرا گوش کن،مرا بپذیر که جز تو ندارم قبله ای برای نماز
راز این داغ نه در سجدهی طولانی ماست
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست
با تشکر از: دوستانه
بازنشر اختصاصی: یاس گروپ
به پاس حرمت قلم انتشار این مطلب بدون ذکر منبع شرعاً و قانوناً جایز نیست.