برونی وار سالهای زیادی متخصص مراقبتهای تسکینی بود. برای کسانی که نمیدانند باید بگویم اینها انسانهای شگفتآوری هستند که در درمان و مراقبت از افرادی که تشخیص بیماریشان دشوار است، متخصص هستند. بیشتر بیمارانشان در هنگام مراقبتشان فوت می کنند. ازآنجا که خانمِ وار آنها را در ۱۲ هفته قبل از فوتشان میدید، لازم دید آن لحظات را به اشتراک بگذارد. خانمِ وار حسرتها و افسوسهایی را مطرح میکند که در بین بیمارانش پربسامد بودند. او به خلاصهای از این تجربهها میپردازد.
" هنگامیکه مردم با فناپذیری روبهرو میشوند، خیلی زیاد رشد میکنند. و من یاد گرفتم که هیچ وقت قابلیت رشد کسی را دستِ کم نگیرم. بعضی تغییرات قابلتوجه بودند. همانطور که انتظار میرفت، هرکدام از آنها هیجانات مختلف، انکار، ترس، خشم، ندامت، انکار بیشتر و در نهایت پذیرفتن حقیقت را تجربه کردند. هر بیماری آرامشاش را قبل از رفتن از این دنیا یافت، تکتک آن-ها"
من از وب سایتِ وار نکاتی را دریافت کردم و با درکم از اطلاعاتِ بهاشتراک گذاشتهشده پیش رفتم.
'ایکاش جرأت داشتم مطابق ارزشهای خودم زندگی میکردم، نه آنچه دیگران از من از انتظار داشتند'
این افسوس پربسامدترین و قابلدرکترین افسوس بود. کسانیکه با مرگ روبهرو میشوند به اینکه عمیقا واقعیتها را درک میکنند معروف هستند. بیشتر آنها میدانند چهقدر از رویاهایشان دست کشیدند و آنها را ناتمام باقی گذاشتند. وار خاطر نشان میکند که، 'بیشتر مردم حتی نیمی از رویاهایشان را محقق نکرده بودند و باید با دانستن اینکه علت این امر انتخابهایی است که آنها کرده بودند یا نکرده بودند، دار فانی را وداع میگفتند.'
به خودتان بیحرمتی نکنید یا خودتان را از عشقی که سزاوارش هستید محروم نکنید. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که میگذارید ترس شما را عقب بیاندازد، جزو افرادی خواهید بود که بهخاطر انتخابهایی که کردهاید به سختی خودتان را میبخشید.
'ایکاش آنقدر سخت کار نمیکردم'
"این افسوس تمام بیماران مردی بود که من پرستارشان بودم. آنها جوانی فرزندانشان و همراهی شریک زنگیشان را ندیدند. زنان هم از این افسوس صحبت میکردند. اما از آنجا که بیشتر آنها از نسلِ قدیمیتر بودند، بسیاری از بیمارانِ زن نان آور خانواده نبودند. تمام مردانی که من پرستارشان بودم از اینکه بیشتر زندگیشان را به کار زیاد مشغول بودند، عمیقا اظهار پشیمانی می-کردند."
خلاصه اینکه در زندگی چیزهایی وجود دارد که از پول مهمتر است. زندگیتان را طوری طراحی کنید که افراد یا رویدادهایی را که برایتان مهم است، در بر گیرد. آیا شما سعی دارید به خاطر بسپارید و به نان تستی که درست کردید یا تعطیلات تابستانی که با دوستان و خانوادهتان سپری کردید، افتخار کنید؟ کارها همیشه با بزرگ کردن حس غرورم به من اطمینان خاطر میدهند. ببینید شما به چند میز میتوانید سرویس بدهید. به تمام خاکهایی که بیل میزنید نگاه کنید. آیا باز هم این همان چیزی است که شما با علاقه به خاطر میسپارید؟ ما به پول نیاز داریم تا وارد بازی پیچیدهی جامعه شویم، اما آن را به صورت بازی حفظ کنید و نگذارید بر شما مسلط شود.
'ایکاش من جرأت ابراز احساساتام را داشتم'
وار اشاره میکند،
'بیشتر مردم احساساتشان را سرکوب کردند تا با دیگران در صلح و سازش باشند. در نتیجه، آنها برای وجود متوسط سازش کردند و هیچ وقت به آن چیز که واقعا قابلیتِ شدناش را دارند، تبدیل نشدند. در نتیجه بیشتر آنها مبتلا به بیماریهایی بودند که با تلخی و رنجش مرتبط بودند.'
همهی ما آدمهای اطرافمان را امتحان میکنیم و با آنها سازش میکنیم. بین سازش و تسلیم تفاوت وجود دارد. شادمانی کسی لازم نیست به بهای خوشی دیگری به وجود بیاید. هر کسی که میخواهم زندگیام را با او شریک شوم حتی هیچ وقت این را از من نمیخواهد. اگر میدانستم که دوستانم داشتند برای شادمانی من بهای شخصی میپرداختند، به شدت ناراحت میشدم. پس من صادقانه با افراد زندگیام ارتباط برقرار میکنم تا با هم بتوانیم شادمانی و رشد شخصی را به حداکثر برسانیم. دیگر برای چیزی که بهتر است آزاد باشد، بهایی نپردازید.
'ایکاش ارتباط با دوستانام را حفظ میکردم'
خلاصهای از احساساتِ بیماران خانم وار مرا به گریه انداخت،
آنها اغلب مزیتهای کامل دوست قدیمی را تا هفتههای آخر عمرشان به درستی درک نمیکنند و همیشه گشتن به دنبال آنها ممکن نیست. بیشتر آنها به قدری درگیر زندگیشان شدند که گذاشتند دوستیهای طلاییشان در طول سالها از بین برود. افسوسهای عمیق بسیاری دربارهی اختصاص ندادن وقت و تلاش به دوستیهایی که سزاوارش بودند، وجود داشت. همه در روزهای آخر عمرشان دوستانشان را از دست میدهند.
این درک مرا بیشتر از آن ۵ افسوس دیگر ناراحت کرد. برای کسانیکه در شرفِ مرگ هستند، فکر کردن به اینکه هیچکس به آنها فکر نمیکند و یادی از آنها نمیکند باعث میشود آنها از درون سرد شوند. خوب رفتار کردن با دوستان نکتهی اخلاقی این داستان است. حتی در ابراز احساسات به کسانیکه عاشقشان هستید تأمل نکنید. آنها بیشتر از همیشه از این کار تقدیر میکنند.
حفظ ارتباط با دوستان در این روزها چه سخت است. حتی اگر یک یادداشت کوچک باشد یا یک سلام، آن را بفرستید. آن پیام اهداف قوی را انتقال میدهد که همراه دریافتکننده باقی خواهد ماند.
'ای کاش به خودم اجازه میدادم شادتر باشم
این افسوس به طور شگفتانگیزی رایج است. بسیاری از مردم تا آخر هم درک نکردند که شادمانی یک انتخاب است. آنها گرفتار الگوها و عادات قدیمی شدند. خانم وار بیان میکند، 'این به اصطلاح آسایشِ حاصل از آشنایی هیجاناتشان و زندگیهای جسمانیشان را فرا گرفته است. ترس از تغییر آنها را وادار کردکه به دیگران و به خودشان وانمود کنند که راضی هستند. وقتی عمیقتر میشویم، میبینیم که آنها آرزو دارند خوب بخندند و دوباره در زندگیشان حماقت کنند.'
این من را پر از انرژی کرد. من به خوشحالی به عنوان هدفی نگاه میکنم و تا زمانیکه شما برای رسیدن به آن تلاش میکنید، نمیتوانید بازنده شوید. هیج خوشحالی 'نامحدودی' که همیشه به دنبالاش هستیم وجود ندارد، فقط احساسات هستند که میتوانیم با کسانی که دوستشان داریم، به اشتراک بگذاریم. ما درگیر ایدهی 'دنیای کامل' میشویم. هنگامیکه آن معیارهای ناممکن نمی-توانند محقق شوند، ما با چیزهایی راضی میشویم که خیلی متفاوتتر از آن چه سزاوارش هستیم، هستند. به تلاش ادامه دهید. به جنگیدن ادامه دهید. از همه مهمتر به عشق ورزیدن ادامه دهید.
ترجمه: تحریریه نشریه بازده
منبع- اسپیریت ساینس