درمان، پزشکی و علم
از ابتدای آفرینش انسان درمانگران وجود داشتهاند، یعنی انسانهایی که علاوه بر کسب وکار روزانه به درمان بیماران و مجروحین یا حداقل مراقبت از آنها مشغول بودهاند. حدود چهارهزار سال پیش که انسانها به زندگی اجتماعی و تقسیم کار روی آوردند، برخی از درمانگران کار خود را به عنوان شغلی مستقل پی گرفتند. این افراد به عنوان پزشک شناخته شدند و شغل آنها پزشکی نام گرفت. با پیشرفت تحقیقات علمی در اروپا در قرون پانزدهم و شانزدهم؛ کشفیات دانشمندان در آزمایشگاهها، بر میزان دانش و فنآوری انسان افزود و پزشکان توانستند از این دستاوردها در درمان بیماران استفاده کنند.
امروزه درمان، پزشکی و علم به هم مربوطند ولی آنها چندین قرن ارتباط چندانی با هم نداشتند. در اواخر قرون وسطی، هنگامیکه تخصص پزشکی از اعتبار خاصی برخوردار شد، پزشکان دانشگاهدیده از سایر درمانگران روگردان شدند. مثلاً آنها بر این تأکید داشتند که جراحان و عطاران (داروسازان) باید از اعتبار کمتری نسبت به آنان برخوردار باشند. آنها زنان و برخی گروههای دیگر را کاملاً از پزشکی برحذر داشتند. به این ترتیب پزشکان جلوی کار این درمانگران را گرفتند و خود از دانش تجربی که آنها ارائه میکردند، دوری جستند.
مقاومت در برابر دانش
اکثر پزشکان در مقابل کشفیات علمی مقاومت میکردند. پزشکان اغلب فرضیات منسوخی را باور داشتند که در مدارس پزشکی آموخته بوند و دانشمندان از مدتها قبل نادرستی آنها را ثابت کرده بودند. مثلاً، دانشمندان قرون شانزدهم، هفدهم و هجدهم اطلاعات بسیاری در مورد ساختمان بدن و نحوهی کار آن به دست آوردند ولی کشفیات آنها تا دههها و گاهی صدها سال بعد تأثیر اندکی بر طبابت گذاشت.
سرانجام، در قرن نوزدهم این رویه دگرگون شد. جراحان و داروسازان (متخصصین ساخت و فروش دارو) نسبت به گذشته به همکاری بیشتر با پزشکان پرداختند و اعتبار یافتند. در نیمه دوم این قرن، زنان از حق آموختن علم پزشکی برخوردار شدند. شاید از همه مهمتر آن بود که پزشکی اتحاد مستحکمی با علم پیدا کرد. پزشکان یا خود در آزمایشگاهها به کار میپرداختند یا آنکه از نردیک مطالعات دیگران را دنبال میکردند. به همین دلیل، پیشرفت پزشکی که در قرون گذشته آهسته بود، ناگهان جهش پیدا کرد. پزشکان عامل واقعی بسیاری از بیماریها را شناختند و نحوهی پیشگیری از آنها را آموختند. جراحان توانستند بدون ایجاد درد بیمارانشان را عمل کنند و خطر بروز عفونتهای مهلک را بسیار پایین آورند.
این پیشرفت در قرن بیستم سرعت یافت. پزشکان و محققان به کمک هم، روشهایی برای درمان بسیاری از بیماریهای عفونی (بیماریهایی که توسط میکروارگانیسمهایی مثل باکتریها و ویروسها ایجاد میشوند) یافتند. آنها همچنین در زمینهی شناسایی، پیشگیری و درمان سایر بیماریها مانند سرطان و بیماری قلبی گامهایی بلند برداشتند. آنها همراه با بهبود شرایط زندگی اکثر مردم کشورهای توسعهیافته به کمک دولتها و گروههای خصوصی آمدند تا از شیوع بیماریها جلوگیری کنند. عمدتاً به دلیل این تلاشها امید به زندگی مردم ایالات متحده در انتهای این قرن به 76.1 سال رسید، در حالیکه صد سال قبل امید به زندگی 47.3 سال بود.
یقیناً پزشکان و دانشمندان در قرن بیست و یک بیش از همیشه با هم همکاری خواهند داشت.
محققین امیدوارند تا روشهای مؤثرتری برای معالجه یا حتی درمان قطعی بیماریهای قلبی، سرطان، بیماری آلزایمر و دیگر عوامل اصلی بیماری و مرگ انسانها بیابند. پزشکان احتمالاً قادر خواهند بود با تغییر دادن ژنها از بروز بعضی بیماریها پیشگیری کنند یا آنها را تحت کنترل قرار دهند. پزشکان همچنین به طور فزایندهای از تجارب دیگر درمانگران (از جمله طب سنتی) استفاده میکنند. زمانیکه درمانگران، پزشکان و دانشمندان همگی با هم کار میکنند ـ یا همانگونه که به طور فزایندهای میبینیم، این سه تخصص در یک فرد جمع شده است ـ توانایی طب در کم به نوع بشر، محدودیت چندانی نخواهد داشت.
ظهور پزشکی
بیماری، جراحت و مرگ، همیشه بخشی از زندگی بودهاند ـ اما نه بخش چندان مطلوب. از زمانهای قدیم بعضی افراد بدون شک در پی از میان برداشتن این مصائب یا پیشگیری از آنها بودهاند. بنابراین قدمت علم پزشکی، یعنی کوشش در راه شناسائی و درمانِ بیماریها و پیشگیری از آنها، احتمالاً به قدمت انسان است.
درمانگران اولیه
هیچکس نمیداند که اولین درمانگران چه کسانی بودند یا دقیقاً چه میکردند. به هرحال، باستانشناسان احتمال میدهند که آنان درمان جسمی را با اعتقادات مذهبی میآمیختند. بیماری و جراحت اغلب غیر مترقبهاند. به همین دلیل، انسانهای نخستین، همانند مردم بسیاری از تمدنهای بعد، به احتمال زیاد بر این عقیده بودند که عامل این بیماریها ارواح شیطانی یا خشم خدایان است. وظیفه برخورد با این موجودات ماوراءطبیعی به عهدهی کاهنان یا شمنها بود. (در نقاشی هفده هزار سالهای در غاری در فرانسه تصویر مردی با ماسک آهو نقش بسته است که به عقیدهی باستانشناسان یک شمن است.)
انسانهای نخستین علاوه بر اینکه برای سلامتی از ادعیهی کاهنان و طلسم جادویی بهره میجستند، به احتمال زیاد از روشهای عملی هم استفاده میکردند. زیستشناسان میمونهایی را دیدهاند که از گیاهانی تغذیه میکنند که جزو رژیم معمول آنها نیستند. مواد درون این گیاهان، انگلهای بیماریزای این جانوران را نابود میکنند. احتمالاً انسانهای نخستین به کشفیات مشابهی نائل شده بودند. همچنین انسانها بدون شک برای کنترل خونریزی زخمها، بر آنها فشار وارد میکردند یا دور آنها را میپوشاندند؛ زنان به یکدیگر کمک میکردند تا وضع حمل کنند.
در اسکلتهایی که از عصر نوسنگی یعنی حدود هفت هزار سال پیش به جا مانده است، باستانشناسان نشانههایی یافتهاند که ثابت میکند انسانها برای تسریع جوش خوردن شکستگیها کوشیدهاند. استخوانهای شکسته به طور مسقیم جوش خوردهاند که نشان میدهد از گونهای تختهی شکستهبندی برای صاف نگه داشتن آنها استفاده شده است. در استخوانهای جمجمه، شاید در اولین اعمال جراحی تاریخ، سوراخهایی تعبیه شده است. در بعضی از جمجمهها چندین سوراخ وجود دارد که اطراف آنها را استخوانهایی پوشاندهاند که پس از سوراخ کردن پدید آمدهاند. این ثابت میکند که نه تنها این اعمال جراحی بر روی انسانهای زنده انجام شده است بلکه این بیماران به طور عجیبی زنده ماندهاند و حتی اجازه دادهاند که مجدداً بر رویشان جراحی انجام گیرد.
پزشکی به حرفه تبدیل میشود
اولین اطلاعات ثبت شده دربارهی پزشکی از ناحیهای در عراق امروزی بین رودهای دجله و و فرات به دست آمده است. این سرزمین بینالنهرین نامیده میشود یعنی سرزمینی بین دو رودخانه. بیش از پنج هزار سال پیش، در این ناحیه تمدنهایی به وجود آمدند که در نوشتههای باقیمانده از آنها به بیماری و درمان اشاره شده است. شاید قدیمیترین آنها، لوحی گِلی متعلق به 2150 سال قبل از میلاد است که شستوشو و بانداژ کردن زخمها را شرح میدهد. لوحهایی متعلق به تمدن آشوریان (قرن هفتم قبل از میلاد) به شرح بسیاری از بیماریها و سرانجام احتمالی آنها میپردازد. در این لوحها همچنین فهرستی از مصارف پزشکی صدها گیاه، جانور و مواد معدنی آمده است.
بسیاری از درمانگران بینالنهرین روحانی هم بودند. با این حال، پزشکان ـکسانیکه به حرفهی پزشکی و به درمانهای طبیعی و نه ماوراءطبیعی میپرداختندـ کمکم به عنوان صاحبان حرفهای مستقل شناخته شدند. از حمورابی ششمین پادشاه مملکت قدیم بابل قانوننامهای به جای مانده است که بر ستون سنگی عظیمی حک شده است. از 282 قانون حمورابی ده قانون مربوط به امور پزشکی است؛ مثلاً در فهرستی حقالزحمهی پزشکان برای عمل جراحی بر روی بیماران طبقات مختلف اجتماعی آمده است و قوانين ديگر مجازاتهايي را كه در صورت مرگ بيماران متوجه پزشكان خواهد شد، مشخص ميكند.
تشويقها و مجازاتها
در حدود سال 1700 قبل از ميلاد، حمورابي، پادشاه قدرتمند بابل، (منطقهاي كه اكنون بخشي از عراق است) دستور داد تا قوانين حكومتياش را بر ستوني سنگي حك كنند: در كتاب طب: تاريخچهاي مصوّر، نوشتهي آلبرت اِس ليونز و اَر. جوزف پتروچلي بعضي از قوانين دهگانهي مربوط به پزشكان آمده است:
«در صورتي كه پزشك، فردي آزاد (شهروند درجهي يك) را با چاقويي فلزي براي زخمي عميق مورد جراجي قرار دهد و او را درمان كند، يا غدهي او را به وسيلهي چاقوي فلزي بشكافد و چشم او را درمان كند، بايد ده شِكِل نقره دريافت كند.
اگر (بيمار) فرزند يك فرد عامي (شهروند درجهي دو) باشد او (پزشك) بايد پنج شِكِل نقره دريافت كند.
اگر (بيمار) برده باشد، صاحب او بايد دو شِكِل به پزشك بپردازد.
در صورتي كه پزشك، فردي را براي جراحت عميق به وسيلهي جاقوي فلزي بشكافد و باعث از بين رفتن چشم او شود، بايد دستان آن پزشك بريده شود.
اگر پزشكي بردهي فردي را براي جراحتي عميق به وسيلهي چاقوي فلزي مورد عمل قرار دهد و منجر به مرگ او شود بايد بردهاي را جايگزين او نمايد.
اگر پزش غدهي او را به وسيلهي چاقوي فلزي بشكافد و منجر به نابودي چشم او شود، بايستي نصف ارزش او را به نقره بپردازد.»
تمدن مصر قديم همزمان با تمدن بينالنهرين بود و حتي رشد بيشتري كرد. باستانشناسان طومارهايي از پاپيروس (مادهاي مشابه كاغذ كه از ني ساخته ميشد) يافتهاند كه حاوي نوشتههاي مصري زيادي در باب پزشكي است. يك از آنها، پاپيروس جورج ابرس است كه قدمت آن به سال 1550 قبل از ميلاد ميرسد، ولي احتمالاً رونوشتي از اطلاعاتي بس قديميتر است. در آن شرح دهها بيماري و درمان آنها ـ ازجمله طلسمهاي جادويي و حدود هفتصد دارو از انار گرفته تا چربي كرگدن ـ آمده است. پاپيروس اِدوين اِسميت كه حدوداً 1600 سال قبل از ميلاد نوشته شده است، در مورد جراحي است كه اكثراً شامل درمان جراحتهايي مثل زخمها و استخوانهاي شكسته است.
مشهورترين پزشك مصري كه مداركي از او به دست آمده ايمحوتِپ است كه حدوداً در 2600 سال قبل از ميلاد ميزيست. اين مرد بااستعداد همچنين وزير فرعون زوسِر و طراح هرم آرامگاه پادشاه بود. ايمحوتپ جنان معروف شد كه بعدها همچون خدا ستايش ميشد. همچنين اسامي صدها پزشک مصري ديگر به جا مانده است. هرودوت، مورج يونان باستان، نوشت كه در عصر او، يعني قرن پنجم پيش از ميلاد، «در همهجا (در مصر)، پزشكان بسياري وجود دارند.» حتي بعضي از آنها متخصص بودند و تنها به درمان بيماريهاي خاص يا اختلالاتي در قسمتي از بدن (مانند چشم) ميپرداختند.