اینجا همه ی ضمیرها حاضرند...
حتی {او}...
فقط "تو"یی که غایبی...
سید حسین دریانی
همه مزرعه کافر صدایش می کردند
گل افتاب گردان کوچکی را که
عاشق باران شده بود...
پیش از خواب
میچرخم به سمتش
حرفی نمیزنیم
به هم نگاه میکنیم
من و دیوار رو به رو ...
مهربـــــان مـــــن ،
تو لبخندت را بیــــاور
من شعر تـــازه دم می کنم
می نشینیـــم
و گپ می زنیـــم...
بی دلیل
در پی سرنوشت
از رو نوشت خط خورده دیگران
تکرار می کنیم تمرین تنهایی را ...
بودن هم بودن های قدیم .. نه اینترنت بود ، نه تلـــفن
فقط نـــگاه بود ، روبرو .. چشم در چشم ، به همین خلوص
به همــین کیــفیــت .. به همیـــن ســــادگی ../.
آنــــچه در بـــــهار مست
روییــــــد
در قمـــــــــار
با پاییــــــــز
رفت
چـــــــه خــــوب است
چیـــزی
برای باختـــــــن داشتـــــن...
تو و عشقت،قلم را دوست دارم
و طبعِ دفترم را ، دوست دارم
برایت اینکه در نجوا ، شبانه
غزل می آورم را دوست دارم
سحرهای دعایت شاعرم کرد
نمازِ مادرم را ، دوست دارم
شکستم از برایت،بغضِ سرد و
غمِ دور و برم را دوست دارم
پدر را ، مادرت را دوست داری
پدر را ، مادرت را دوست دارم
شفا می خواستم،قلبم شکستی
سلامِ آخرم را ، دوست دارم
وداعی نیست در دل،غیر از اینکه
همین که بهترم را دوست دارم
امیر طاهری
باشی
یا
نباشی
این شب سر می شود ...
اما
این شب کجا
و ان شب کجا ...؟!
سید حسین دریانی
اصلا می دانید فلسفه ی وجودی ِ سرماخوردگی به همین است.
اینکه صدایت بگیرد و کسی پشت گوشی بپرسد: رفتی دکتر؟!
اصلا عطسه و سرفه برای این است که صدایش به گوش کسی برسد.
بلند شود یک چای لیمو برایت دم بکند ... کمی نگران حالت بشود.
گلو درد را بر این منظور نازل کرده اند که ببینی در آن وضعیت ناگوار
چقدر حاضر است روی سلامتی اش خطر کند و بوسه ای نثارت بکند.
سرفه را برای عشق اختراع کرده اند. پنی سیلین بهانه است!
هر آن دیدید از دو نفره ها فقط یک نفرشان سرما خورده است می توانید
به عشق شک کنید. سرما را تنها باید دو نفره خورد!